پيام
+
سردرگم روزهارا به جلو وشب هارا به تعويق مي انداخت هرروز به بهانه زيبايي به درختان پربار وآسمان نيلگون چشم مي دوخت وسوار بر قطار سريع السير دلتنگي را جا ميگذاشت .خسته تر از هميشه سر بر ديوار سفيد خانه گذاشته وخسته از روزگار هوارا ميبلعيد..دلتنگ تر از هميشه نام خدارا برزبان جاري مي ساخت ومحبتي عميق دلش را روشن ميکرد.*نسرين*
اميد هستم!
94/2/18
سبحان.
اووووممممممم..
آواي من
*.......*
سنگ صبور
زيبا بود....
آواي من
ممنون:)